نینیگولونینیگولو، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

من و نی نی و باباش

دلتنگیهای مامان ندا

1393/3/30 11:56
88 بازدید
اشتراک گذاری

قشنگ مامان روزها دارن تند تند سپری می شن . تو قد میکشی و بزرگ می شی و من ضعیفتر از روز گذشته . شبها که کنارم می خوابی می دونم این تنها لحظاتی هست که با روح پاک و معصومت کنار من خوابیدی بدون هیچ ناراحتی از من . وقتی دعوات می کنم زودی لبخند می زنی تا من ادامه ندم اما می دونم که روزهای سختی رو قراره پشت سر بزاریم روزهایی که تو می خوای بگی منم منم و روزهایی که قرار من ناجی تو باشم . وقتی به اون روزها فکر می کنم ناراحتی سر تا پای وجودمو در بر می گیره . می دونم که همه پدر و مادرها حاضر نیستن حتی یه خار کوچیک توی پای بچشون بره اما نمی دونم چرا نمیتونم کمی از این حساسیتم کم کنم تا هم تو آسیب نبینی هم من . دخترم تو روزهایی که تو در آستانه نوجوانی و جوانی هستی گرد پیری روی موهای من نشسته ومن از الان اضطراب لحظه های تنهایی رو دارم لحظاتی که دوست دارم تو کنارم باشی اما تو در اوج جوانی هیاهوی زیادی داری تو به دنبال اوج گرفتن ومن خسته از اوج . تو به دنبال شروع زندگی پر تلاطم ومن خسته از تلاطمهای زندگی . تو به دنبال رسیدن به آرزوها و من در حسرت از دست دادن لحظات . الیانای قشنگم از خدا برای هر دومون قلب بزرگ میخوام تا بتونیم لحظات سخت زندگیمون رو به خوبی پشت سر بزاریم . چقدر قانون طبیعت قانون سختیه . این روزها که می رم دانشگاه برای درس و امتحان تو بی تابی می کنی و دوست داری که من درکنارت باشم از در که وارد می شم اونقدر دست و پا می زنی و می خندی برام که اون لحظات به ساعتهای عمر من حساب نمی شه تو سرمست از آغوش من و من سرمست از دنیایی که به من دادی دلم می خواد همیشه اینجوری باشه اما می دونم که این قانون طبیعت نیست الان که دارم برات می نویسم تو در حال بازی هستی و هر از چند گاهی به من لبخند می زنی نمی دونی که من دارم از دغدغه ها برات می نویسم از دلتنگیها از تنهایی ها . دخترم بدون که در تمامی لحظات زندگی به فکرت هستم و دلم نمی خواد از من رنجیده خاطر باشی . بدون که همیشه پشتیبانتم و اجازه نخواهم داد که کسی صدمه ای بهت بزنه . نمی دونم چه موقع این پست رو می خونی ولی هر زمان که خوندی اگه کنارت بودم از من یادی کن .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)