نینیگولونینیگولو، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

من و نی نی و باباش

روزهای تلخ اما با حضور تو شیرین

1392/8/18 21:17
133 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم با اومدنت خونه یک رنگ دیگه گرفته انگار همه چیز عوض شده حتی رابطه بین من و بابایی . همه چیز قشنگتره صدای گریه و خنده تو فضای خونه رو پر کرده . قلب

الان آروم کنارم خوابیدی اما گریه و بغض امونمو بریده خیلی دلگیر و ناراحنم از آدمهای دوروبرم آدمهایی که فقط ادعای خوب بودن دارن و مثلا می خواستن کمکم کنن اما داغونم کردن و شادیمو خراب کردن چقدر روزهای اول سخت گذشت تو عزیز دلم دلدرد داشتی و من نمی فهمیدم و نمیتونستم برات کاری کنم خودم هم حسابی درد داشتم و اعصابم ضعیف شده بود با گریه هات گریه می کردم و فکر می کردم نمیتونم مامان خوبی برات باشم احساس ضعف و ناتوانی تمام وجودمو گرفته ولی خوشحالم که حضورت اونقدر پر رنگه که انگار نه می بینم و نه میشنوم و دارم تلاش می کنم که اجازه ندم اونا برامون تصمیم بگیرن .

از خدا صبر می خوام و می خوام که توانم رو زیاد کنه تا بتونم از تو به بهترین شکل نگهداری کنم . اونقدر معصوم و نازی که با دیدنت و لمست نامهربونیهارو فراموش می کنم . دخترم همه این سختیها فدای یه تار موی نازنینت . دوست دارم دیوانه وار .

خدای مهربون ازت ممنونم بابت همه خوبیهات و مهربونیات بابت این فرشته نازنین که به ما هدیه دادی بابت همسر مهربانی که تمام توانش رو برای من و الیانای نازنینم میزاره خدایا همیشه همه خوبیها رو برام رقم زدی می دونم که اینبار هم مثل همیشه به من کمک می کنی خدای خوبم خودت حواست به الیانای من باشه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)