نینیگولونینیگولو، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

من و نی نی و باباش

تولد دو سالگی

دخترم روزها یکی پس از دیگری می آید تو هر روز بزرگ و بزرگتر میشی امروز تولد 2 سالگی الیانای جیگر وای دارم لحظه شماریه روزی رو می کنم که قرار این وبلاگ رو بهت هدیه کنم از الان با خودم عهد بستم که روز ازدواجت باشه ولی نمی دونم تا اون روز می تونم این راز رو مخفی نگه دارم یا نه اون روز تو یه خانم شدی و درآستانه زندگی مشترک شاید هم در نوجوانی شاید وقتی که خودت یه مادر شدی وای چقدر رویاهای شیرین و قشنگیه روزهای آینده رو به تصویر کشیدن الیانا جیگری همه دوستات تولدهای خیلی مفصل و پر از تشریفات گرفتن که بعد از تعریف مامانهاشون دیدم هم هزینه زیادیه و هم اونقدر به بچشون گفتن دست نزن خراب نکن که بچه کلافه شده به همین خاطر تصمیم گرفتم یه تولد ساده ب...
17 مهر 1394

هفتمین سال در کنار تو

هفت سال از زندگی مشترک گذشت و وارد هشتمین سال شدیم تو جیگر وارد زندگی شدی و کل زندگی رو تغییر دادی من شدم یه مادر و اکبر شد یه پدر مسولیت جدید اونقدر پر رنگ شد که بقیه نقشها رو تحت الشعاع قرار داد حسی مادری حسی که هر روز پر رنگ تر و پر رنگ تر می شه دخترم وجودت گرمی بخشید به کلبه کوچکمان و مملو از عشق از خدا سلامتیت رو خواهانم بوس ...
18 مرداد 1394

هنر نزد الیانا هست و بس

چیزی برا گفتن ندارم شرح در تصویر مهمونی خونه خاله ساغر وقتی از خواب بیدار می شی و درسکوت رژلب رو به همه جا میمالی و میای یرون از اتاق اونم با قیافه معصوم که اصلا تو مقصر نبودی رژلب خودش اینکارو کرده خوردن دو پستونک همزمان خوردن همزمان شیشه شیر و پستونک ...
2 فروردين 1394

نماز خوندن

دخترم عاشق اینی که اذان بگن و کنار مادرجون نماز بخونی مهرشو برداری فرار کنی و مادر جون پشت سر هم بگه الله اکبر الله اکبر و تو از خنده ریسه بری و دوباره برای رکعت بعدی همین کار و تکرار کنی یا فقط با مهری که مادرجون نماز می خونه نماز بخونی و مثل ایشون چادر سر کنی ...
27 دی 1393