نینیگولونینیگولو، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

من و نی نی و باباش

اتفاق زیبا

مامانی امروز با دایی مهدی رفتیم کلی خونه دیدیم آخه از برکت وجودت ما خونه دار شدیم  اما دایی مهدی مهربون گفت نی نی تون می خواد تو خونه جدید دنیا بیاد پس باید خونتون خوشگل و نو باشه و با کمکهای دایی مهدی ما تونستیم یه خونه خوشگل بخریم البته فعلا 3 دونگش به نام ماست و 3 دونگش به نام دایی مسعود خدا رو شکر می کنم که به برکت وجود تو به ما لطف کرده . نی نی گولوی من تا این لحظه که تو توی وجودمی نعمتهای خدا سرازیر شده سمتمون و روزهای قشنگیو داریم میگذرونیم خدا جونم ممنونم از لطفی که به ما کردی و این نی نی گولوی خوش قدمو به ما دادی یه بوس گنده برای خدای مهربون ...
5 مهر 1392

عید 92

عزیزم این اولین عیدی هست که ما 3 نفری کنار هم هستیم تصمیم گرفتیم برای رهایی از اون همه استرس سال 91 با دایی جلال و مامان بزرگ و خاله طیبه بریم شمال که متاسفانه خاله نتونست باهامون بیاد الان که دارم این مطلبو برات می نویسم 5 روز از سال 92 گذشته البته مثل سالهای گذشته خیلی خوش نگذشت هم شلوغ بود هم هوا سرد بود و هم من خیلی زود رنج شدم  و کوچکترین چیزها منو ناراحت می کنه  از خدا فقط صبر می خوام تا بتونم این چند ماه حساسو پشت سر بزارم  ما هنوز شمالیم و نمی دونم  تا چند روز دیگه هم می مونیم منتطرم همه بیدار بشن تصمیم بگیریم که چه کار کنیم ولی از اینکه تورو دارم خیلی خوشحالم جیگرررررررررررررررررررررررررررررررررررر ...
5 مهر 1392

کلی خبر که با تاخیر همشو توی یه پست برات نوشتم دختر نازم

دخترم بعد از کلی تاخیر امروز تونستم بیام و از ماجراهایی که توی این چند وقت اتفاق افتاده برات بگم ما با کلی سختی به منزل جدید اسباب کشی کردیم و خیلی خوشحالیم دیگه دارم کم کم وسایل خوشگلتو می خرم و اتاقتو می چینم مثلا کالسکه و کریر و کلی لباس برات خریدم اگه پدر جون وقتشون اجازه بده عکسهاشم برات می زارم . دومین خبر اینه که به برکت وجود تو کلی اتفاقهای خوب افتاد که همیشه بابت این موضوع از خدای مهربون متشکرم  . سومین خبر اینکه من افسردگی دوران بارداری گرفتم و کلی آدمهای دورو بر خودمو اذیت می کنم مخصوصا پدر جون که واقعا به خاطر صبوری زیادش ازش ممنونم و اینکه همیشه پشتیبانم بوده و ازم حمایت کرده  . چهارمین خبر اینکه اولین تکونهاتو تو...
5 مهر 1392

تولد مامان

سلام دختر قشنگم امروز تولدم بود  و تو جیگر توی دلم بودی . یه عالمه کادوهای خوشگل گرفتم و وقتی می خواستم شمع رو فوت کنم کلی برای سلامتیت دعا کردم ما خونه عمه فرزانه مهمون بودیم و زحمت کشیدن برام کیک خریدن و یه تولد کوچولو گرفتن البته امروز یه خبر بد هم شنیدیم علی بابا مریض شده و فقط چند صباحی مهمون ماست خیلی آرزو داشت که تورو ببینه و خوشحالم که ماه دیگه می تونه تورور بغل بگیره مامانی برای سلامتیش خیلی دعا کن  و از خدا بخواه تا دنیا اومدن تو سر پا باشه و بتونه تورو بغل کنه . ...
13 شهريور 1392

تعیین جنسیت

سلام نی نی من خوبی ؟ امروز فهمیدم که تو یه دخمل خوشگل و جیگری . وقتی رفتم مطب همش فکر می کردم اگه دختر باشی چقدر خوبه اما باز پشیمون می شدم و میگفتم کاش پسر باشی هر چی به لحظه سونو نزدیکترمی شدم نظراتم عوض می شد و نمی تونستم بفهمم که دخمل می خوام یا پسمل ولی یه کوچولو ته دلم دخمل بیشتر دوست داشتم چون خودم یه دونه بودم و تنها دلم می خواست خدا بهم یه دخمل بده تا کلی باهاش حال کنم . لحظه دیدار فرا رسید ایندفعه اونقدر واضح می تونستم ببینمت که حتی انگشتهاتم قابل دیدن بود وای من و خانم دکتر کلی قربون صدقه دخمله خوشگل رفتیم دلم می خواست بغلت کنم و ببوسمت اما حیف . . . تا اومدم بیرون شروع کردم به زنگ زدن آخه یه عالمه آدم منتظر بودن ببینن تو چی هس...
31 فروردين 1392

احساس و رفتار مردان بهنگام بارداری همسرشان

دوران بارداری، دورانی است که نه تنها برای زنان بلکه برای مردان نیز ویژگی های خاص خود را دارد. گمان می کنید مردان طی ۹ ماه بارداری همسرشان چگونه زندگی می کنند؟ آیا برای پدر شدن به کمک اطرافیان نیاز دارند؟ یا برای فارغ شدن همسرشان آمادگی خاصی می خواهند؟ ● طی دوران بارداری، مردان در زندگی همسرشان چه نقشی بازی می کنند؟ آنها لنگرگاه یک کشتی اند. باید به همسر خود حس اطمینان و امنیت ببخشند. مردان باید به همسری که تمام توجه اش به خود و جنین درون رحم جلب شده، کمک کنند تا ارتباطش را با دنیای اطراف حفظ کند. احترام گذاشتن، صبر کردن و حضور همیشگی داشتن بهترین فرصتی است که هر مردی طی دوران بارداری می تواند در اختیار همسرش بگذارد. ● چه موضوعی طی ...
5 اسفند 1391