عید 92
عزیزم این اولین عیدی هست که ما 3 نفری کنار هم هستیم تصمیم گرفتیم برای رهایی از اون همه استرس سال 91 با دایی جلال و مامان بزرگ و خاله طیبه بریم شمال که متاسفانه خاله نتونست باهامون بیاد الان که دارم این مطلبو برات می نویسم 5 روز از سال 92 گذشته البته مثل سالهای گذشته خیلی خوش نگذشت هم شلوغ بود هم هوا سرد بود و هم من خیلی زود رنج شدم و کوچکترین چیزها منو ناراحت می کنه از خدا فقط صبر می خوام تا بتونم این چند ماه حساسو پشت سر بزارم ما هنوز شمالیم و نمی دونم تا چند روز دیگه هم می مونیم منتطرم همه بیدار بشن تصمیم بگیریم که چه کار کنیم ولی از اینکه تورو دارم خیلی خوشحالم جیگرررررررررررررررررررررررررررررررررررر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی